روز يكشنبه 5 دي ماه جاري، خبرهايي درباره وضع ناخوشايند و بلكه اسفبار ذخيره آب پشت سدهاي فعال كشور منتشر شد و افقي هولناك از ماهها و سالهاي آينده را پيش روي ما قرار داد. خطر كمبود آب، جمعيت ساكن در استانهاي بوشهر، هرمزگان، اصفهان، فارس، يزد، سيستانوبلوچستان، كرمان، سمنان، خراسانجنوبي و قم را تهديد ميكند. 65 درصد حجم مخازن سدهاي كشور خالي است. بارشهاي پاييز، به طور ميانگين 39 درصد نسبت به سال قبل كاهش داشته و البته در استانهاي هرمزگان 85 درصد و در فارس 81 درصد و سيستانوبلوچستان نيز 83 درصد كاهش را در بارندگي نشان ميدهد. اين يعني هيچ، يعني آبي در كار نيست و بايد با سيستم قطرهچكاني و محاسبات و روشهاي بسيار دقيق از هر ليتر آب مصرفي براي شرب تا كشت و زرع يا صنعت و امور ديگر بهرهبرداري كنيم. در برخي كشورها بارشها افزايش چشمگير داشته و ميانگين گرمايش يك دهم درجه بوده است، اما ميانگين هواي كشور ما از ابتداي سال آبي جاري، يعني از اول مهرماه 1400 تا امروز، حدود 9 دهم درجه گرمايش را ثبت كرده و خشكي خاك و تبخير آب به شكل تصاعدي افزايش داشته است. در تمام حوضههاي آبريز اصلي كشور كه 6 حوضه است، با كاهش شديد ريزش و ذخيره مواجه هستيم. برفهاي مناطق كوهستاني نيز كه منبع روزهاي سخت بوده و ذخاير استراتژيك آبي از خرداد تا آبانماه محسوب ميشده، چنان اندك است كه باوركردنش دشوار مينمايد. از همه بدتر، برداشت آب از رودها و آبهاي زيرزميني است كه هر روز به نقطه صفر و مرگ نزديكتر ميشود. بعيد نيست تا پايان 1405 ديگر هيچ آبي براي استخراج از چاهها و منابع زيرزميني نداشته باشيم، حتي ژرفابها در معرض تباهي و نابودي است و اين موضوع را تمام محققان و صاحبنظران محيطزيست مدام گوشزد ميكنند. گزارش تكاندهنده روز 5 دي را در اطلاعات (صفحه 4) حتماً بخوانيد.
در چنين شرايطي بايد تنها كالاهاي ضروري و كمآب و پربازده داراي ارزش بالا در دستور كار توليد قرار گيرد. بيشك كساني كه در بالا دست كارون، كشت برنج را رواج دادند يا در مناطق ييلاقي زاگرس نيز همان بلا را ترويج كردند، از مسببان وضع كنوني هستند. كشت هندوانه و خربزه و باغات مناطق مركزي و كمآب، حمايت از مشاغل آببر، در شرايطي كه با يك پنجم هزينهها و حتي بيشتر ميتوان همان اجناس را وارد كرد، به صلاح مملكت نيست. هرگز نبوده و هيچگاه هم از تأثيرات سوءو فاجعهبار آن رهايي نخواهيم داشت. حتي شيوه دامداري و پرورش گوشت يا دباغي ما نيز، همچون صنايع فولاد و پتروشيمي و ذوبآهن فرسوده عهد اتحاد جماهير شوروي نيازمند آموزش و امكانات و صرفهجوييهاي آبي فوقالعاده است.
مكانيابي اولين اصل در اين زمينه است و هر چه تعلل كنيم، بيشتر در باتلاق خشكسالي و برهوت خودساختهاي كه همه ايرانيان را به كام خود خواهد كشيد فرو خواهيم رفت.
آب را دريابيم كساني كه امروز دستورالعمل صادر ميكنند كه براي سمزدايي ميوهجات، تا 20 ساعت آنها را در سطل آب و تشت آب بگذاريم يا سركه و جوش شيرين و شويندههاي كذا و كذا به كار ببريم، بايد بدانند كه اين كار تنها در منازل شهري و براي نيمي از خانوارهاي مستقر و صاحب امكانات هم به سختي امكانپذير است. كودكان و گروه عظيمي از مهاجران، حاشيهنشينان، شهرستانها و روستاهاي كمآب، عشاير و بالاخره فقراي بيخانمان، رستورانهايي كه نظارت كافي بر آنها وجود ندارد و… همگي به سازماندهي، آموزش و توجه نياز دارند. صيانت از جان و سلامت مردم، نظارت بر آنچه مصرف ميكنند، نظام بازرسي محصولات كشاورزي و آموزش مداوم مردم، همراه با روشنگري آزادانه در رسانهها، تنها ديباچه تغيير و تحولي مثبت در اين عرصه است، هر روز كه بگذرد، دامنه فرسايش و آسيب غيرقابل كنترل خواهد شد و اين در حالي است كه وكيل و وزير و مديركل و مسئول كشور، اين موضوعات و جان و سلامت خلقالله را اولويت امور قلمداد كند و دست از كژپويي بردارد. حداقل به اندازه تركمنستان و عراق آشوب گرفته و ارمنستان جنگ زده، از جان و سلامت ملتشان دفاع كنند و اجازه ندهند جنس صادراتي مسموم اساساً توليد و راهي مرزها شود و سپس فلفل دلمه مذكور با سلف خري و خرد شدن و قاطي كردن با محصولات ديگري كه معلوم نيست آن هم چه وضعي دارد، دوباره سر از مغازه و ميدان تره بار درآورد. ميدان همين جاست، كنار گوش مردم و در تمام محلات شلوغ و پرجمعيت. سازمانهاي مسئول در وزارت بهداشت كه نظارت و تأييد و استانداردهاي محصولات كشاورزي و غذايي را تحت نظر دارند، بر چه اساسي اجازه توليد و بستهبندي و صدور اين اقلام را دادهاند و پرسش آخر اينكه، آيا تاجر و بازرگان ايراني نبايد بر اساس اصول وجداني و انساني و پس از آن براي حفاظت از سرمايه و بازارهايي كه با خون دل به چنگ آورده است، مميزهها و اصول بازرسي و تعيين استانداردهاي بهداشتي و كيفي را مطالعه و بررسي كند و سپس جنس مطمئن با شناسنامه دقيق و مشخصات قابل دفاع در تمام مجامع داخلي و خارجي و گمركي عرضه نمايد؟ آيا تصور كردهاند آخر، تيمچههاي بازار قديم است كه جز صاحبان آن كسي نميدانست در آن بيغولهها چه خبر است و چه چيزي به چه كسي فروخته و چه جنسي به كجا حمل ميشود؟!