ضرورت تشخيص و مداواي اختلالات رواني
ضرورت تشخيص و مداواي اختلالات رواني
اختلالات رواني نيازمند به درمان در 20 تا 25 درصد افراد جامعه وجود دارد و نزديك به 400 نوع اختلال رواني تشخيص داده شده است كه در 16 طبقه متفاوت جاي دارند كه در اين ميان توجه مردم و مسئولان به اهميت و ضرورت تشخيص و مداواي اختلالات رواني باعث تأمين سلامت، رضايت، پويايي و شادابي بيشتر جامعه مي‌شود.

به گزارش ندای تجن-انسان يك واحد زيستي ـ رواني ـ اجتماعي است، او از نظر زيستي از ژن‌هايي با ويژگي‌هاي معين كه از پدر و مادر و نياكان به ارث رسيده، تشكيل شده است و از نظر رواني در يك محيط عاطفي و تربيتي ويژه كه خاص خانواده اوست، پرورش مي‌يابد و از نظر اجتماعي نيز ممكن است در جامعه‌اي كه به او رفاه و امكانات و امنيت عطا مي‌كند، تربيت شود و يا در جامعه‌اي كه به او فرصت‌هاي اندكي مي‌دهد رشد كند. به اين ترتيب يك انسان تركيبي از اين امتيازها و يا نارسايي‌هاي زيستي ـ رواني ـ اجتماعي است كه در طول زندگي خود در معرض استرسورها (عوامل فشار) كه آن‌‌ها هم جنبه زيستي يا وجه رواني يا اجتماعي دارند، قرار مي‌گيرد. براي نمونه، سرما و گرما، خستگي و عوامل ويروسي و ميكروبي از استرسورهاي جسمي هستند و از دست دادن مادر يا پدر و يا ازدواج با فرد نامناسب جزو استرسورهاي رواني محسوب مي‌شوند. بيكاري، فقر، مهاجرت و جنگ جزو استرسورهاي اجتماعي است و واكنش فرد به اين عوامل فشار بر حسب ويژگي‌هاي خود به چند صورت ديده مي‌شود؛ يا فرد از نظر زيستي ـ رواني ـ اجتماعي داراي چنان ظرفيتي است كه استرسور را از سر راه برمي‌دارد، يا با استرسور كنار مي‌آيد و يا مقهور استرسور مي‌شود كه به معني بيماري است.

اين بيماري نيز برحسب وضعيت جسمي ـ رواني ـ اجتماعي فرد ممكن است به صورت يك بيماري جسمي يا رواني و يا آسيب‌هاي اجتماعي تظاهر كند.

براي نمونه، مردي، همسر محبوب خود را از دست مي‌دهد كه اين يك استرسور شديد رواني است. او ممكن است پس از غم و اندوه فراوان و سوگواري، در عرض چند ماه بتواند به زندگي عادي بازگردد و در عين به ياد داشتن، همسر از دست رفته، به تدريج وظايف خود را به عنوان پدر و يك فرد شاغل و شهروند برعهده بگيرد كه به معني غلبه بر استرسور است. اما امكان دارد مرد ديگري با كاهش كارايي و كنار گذاشتن برخي مسئوليت‌ها با اين فقدان كنار بيايد و سرانجام مرد ديگري ممكن است در برابر اين استرسور، يعني فقدان همسر از پاي درآيد و بيمار شود. بيماري او نيز مرتبط با ويژگي‌هاي زيستي ـ رواني ـ اجتماعي او است. براي نمونه يك مرد پس از مرگ همسرش ممكن است دچار بيماري عروقي قلبي، سكته و حتي مرگ ناگهاني شود. اين يك بيماري جسمي است كه جنبه روان ـ تني دارد. مرد ديگر به دنبال اين فقدان امكان دارد دچار افسردگي شديد شود كه يك بيمار رواني است و مرد سوم ممكن است پس از فقدان همسر بر اثر القائات دوستان ناباب كه او را به كشيدن ترياك براي رفع غم و غصه تشويق مي‌كنند، دچار اعتياد شود كه اين يك بيماري و آسيب اجتماعي است.

ملاحظه مي‌كنيد كه نقش عوامل گوناگون زيستي ـ رواني ـ اجتماعي در پديد آمدن بيماري‌ها چنان درهم تنيده است كه هيچيك را به تنهايي نمي‌توان مسئول دانست، با اين همه نظر به نقش عواطف، شناخت، انگيزه و اراده در ارزيابي موقعيت‌ها و واكنش‌ به آنها، عوامل روان‌شناختي نقش پررنگتري در اين ميان دارند. به عنوان مثال در يك بيماري مانند شكستگي استخوان ران كه ظاهراً فقط جنبه جسمي دارد، عوامل متعدد روان‌شناختي نقش دارند. في‌المثل، چرا اين شخص با بي‌احتياطي باعث شكسته شدن استخوان ران خود در تصادف شده است؟ چرا بدون رعايت مقررات رانندگي و با تخطي از سرعت مجاز، موجب تصادف شده است؟ چرا ديگران را در اين حادثه متهم مي‌كند و چرا به توصيه‌هاي پزشكي اهميت نمي‌دهد؟ بايد توجه داشت كه واكنش يك نويسنده با واكنش يك فوتباليست در برابر يك موضوع واحد يعني شكستگي استخوان ران، تا چه حد ممكن است متفاوت باشد.

در مورد يك بيماري ديگر يعني سرطان ريه كه ارتباط آن با مصرف سيگار ثابت شده است، بودجه‌هاي هنگفت صرف تشخيص، درمان، جراحي و عوارض ناشي از ابتلا به اين بيماري مي‌شود در حالي كه عامل اصلي اعتياد به دخانيات كه جزو اختلالات روان‌پزشكي است، ناديده گرفته مي‌شود.

اختلالات رواني نيازمند به درمان در 20 تا 25 درصد افراد جامعه وجود دارد و نزديك به 400 نوع اختلال رواني تشخيص داده شده است كه در 16 طبقه متفاوت جاي دارند كه در اين ميان توجه مردم و مسئولان به اهميت و ضرورت تشخيص و مداواي اختلالات رواني باعث تأمين سلامت، رضايت، پويايي و شادابي بيشتر جامعه مي‌شود.

  • منبع خبر : روزنامه اطلاعات