هلا یکبار دیگر
هلا یکبار دیگر

به گزارش ندای تجن- دل نوشته بهزاد مختاری بدین شرح است. واژه ها هم خسته شدنددیگر حروف متحد نمی شونداز بس جمله ها تکراری شدهحکایت کتیبه است هر پاراگرافبرش می گردانی نوشته: هلا یکبار دیگرگردش سنگ آسیاب است دهاناما چه سود گندمی نیست…کتاب، بی تپش، رها، مانده در طاقچهراه خاموش و روشن از کور سوی […]

به گزارش ندای تجن- دل نوشته بهزاد مختاری بدین شرح است.

واژه ها هم خسته شدند
دیگر حروف متحد نمی شوند
از بس جمله ها تکراری شده
حکایت کتیبه است هر پاراگراف
برش می گردانی نوشته: هلا یکبار دیگر
گردش سنگ آسیاب است دهان
اما چه سود گندمی نیست…
کتاب، بی تپش، رها، مانده در طاقچه
راه خاموش و روشن از کور سوی مردنگی
آهای… آهای…
شالیزار خشکیده، بی رمق گشته شوپه
جنگل تاریک و برگ برگ از نبود سولاردنی
مینا و پلنگ، طالب و زهره موریه کنان
از مرگ چشمه ماری…
پری اؤ ورپریده ز تشنگی…
مازنی نیم، از تبار تپوران نیم
به عشق مردمانش سر بداریم
اینجا های و هوی سکوت است
در قبیله هلهله نیست
کوزه بر دوش دگر نمی آید
معبر شمشادی نیست…
قوم تسلیم ند انگار
زاده آرش نیند انگار
من نیم دشنام ناجور
من نیم سرود ناسور
من زاده عشق و قلمم
رهسپار شش گوشه اندیشه ام
«بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بی برگشت بگذاریم»
تا ببینی آسمان همین رنگ نیست.

بهزاد مختاری

پ.ن.
مردنگی= به تعبیری فانوس
شوپه= نگهبان شالیزار
سولاردنی= به تعبیری کرم شب تاب
مینا و پلنگ،چشمه ماری، طالب و زهره= عشاق اساطیری مردم منطقه نور و کجور
پری اؤ= چشمه ای در جنگل رویان
بیت داخل«…» از استاد اخوان ثالث