عماد افروغ:خاطرات روزانه را طوری می‌نویسم که گویی از آیندگانم
عماد افروغ:خاطرات روزانه را طوری می‌نویسم که گویی از آیندگانم
: «خاطرات روزانه خود را به گونه‌ای می‌نویسم گویی که یکی‌ از آیندگانی هستم که این خاطرات را می‌خواند، کاملا خودم را جزء آیندگان می‌دانم و احساس پیوند و اتصال با آنان می‌کنم، جز این هم نباید باشد

ایسنا/مازندران مرحوم عماد افروغ در رونمایی از کتاب« فریادهای خاموش و روز نگاشت تنهایی»، گفتند: «خاطرات روزانه خود را به گونه‌ای می‌نویسم گویی که یکی‌ از آیندگانی هستم که این خاطرات را می‌خواند، کاملا خودم را جزء آیندگان می‌دانم و احساس پیوند و اتصال با آنان می‌کنم، جز این هم نباید باشد؛ با نگاه فرایندی جای هیچ گونه انفصال وانقطاعی نیست همان گونه که من جزیی از گذشتگانم، آیندگان هم جزیی از من خواهند بود این پیوند نه در زمان و مکان که در جوهره انسان و فرایندی و غایتمدار بودن این جوهره است.»

در سحرگاه لیله‌القدرخبر در گذشت انسانی وارسته و دوستی ارزشمند دکتر افروغ را که توسط خانواده‌اش ارسال شده بود مارا سخت متاثر کرد، شب قدر پریشان حال بودم دوستان واهل محله‌مان هم برای شفای بیماری‌ دکتر دعا می‌کردند اما تقدیرالهی برآن بود که رفتنش در لیله‌القدر رقم بخورد.

از وضع بیماری‌ استاد آگاه بودم و نگاه معرفتی‌ او را خوب می‌شناختم چرا که قریب به ۳۰ سال با ایشان ارتباط نزدیک داشتیم  به کرار در سخنرانی‌ها آرزو داشت که زمان مرگش در ایام شهادت حضرت علی (ع) و یا شهادت امام حسین (ع) باشد.

 بسیار مذهبی، مومن و معتقد بود هر بار که همدیگر می‌دیدیم باچهره گشاده و خوشرویی سخن می‌گفت آخرین بار سه هفته قبل از آسمانی شدنش در لفور خدمتش رسیدیم که باتمام توانش سعی می‌کرد نگاه و محبتش را از ما دریغ نکند؛ منقلب شدم و سریع از اتاق بیرون آمدم بغضم ترکید ولی ایشان گویا خودش را آماده کرده وعاشق رفتن بود.

 به یاد دارم از دهه‌ی ۱۳۶۰ که به لفور آمدند “لفور که جز مناطق محروم استان شناخته می‌شد” فاقد امکاناتی چون جاده آسفالت، تلفن و گاز ورفاه نسبی بود در آن شرایط نامطلوب یک قطعه زمین از مرحوم حاج فیض‌الله ساجدی خرید. استاد محمدجاور بنای محلمان خانه‌ای برای استاد ساخت که محفل علمی و محل مطالعه و نوشتن ایشان شد.

علاقمندانی از اقصی نقاط کشور به دیدن ایشان “عماد افروغ” می‌آمدند و ایشان مهربانانه دوستدارانش را پذیرش می‌کرد در آن خانه روستایی که حدود ۴۵ کیلومتر با شهر بابل فاصله دارد بیشتر مواقع تنها به کارهای علمی و پژوهشی می‌پرداخت و در تنهایی با خدای خود خلوت می‌کرد با مردم محل مانوس بود، رفت و آمد داشت؛ خود را جزئی از ساکنین می‌دانست و مقید بود که در مراسم و غم و شادی آنها شریک باشد.

هم‌محله‌ای ها ارادت خاصی به مرحوم افروغ داشتند، ساده زیست و ساده پوش بود؛ هر ساله در شب‌های تاسوعا و عاشورای حسینی سخنرانی می‌کرد و در ماه مبارک رمضان در همان مسجد محل افطاری می‌داد، همسر ایشان هم کلاس قرآن برای خانم‌ها برگزار می‌کرد.

دکتر افروغ به مثابه نوری بود که هم‌نشینی با ایشان دل‌ها را روشن و قلب‌ها را آرامش می‌داد، ایشان ناهنجاری‌ها وآسیب‌های  جامعه را از قبل پیش‌بینی می‌کرد و راهکار ارائه می‌داد، اگر نظریات و ایده‌های جامعه شناسانه ایشان تماما مورد پذیرش قرار می‌گرفت خیلی از هزینه‌ها را در جامعه شاهد نبودیم، نکته نظرات ایشان در مجموعه‌ی سه جلدی ««ما قال ومن قال» و دیگر کتاب‌های ایشان بیان شده در جلسات شورای فرهنگ عمومی به طور نقادانه، موشکافانه، خیرخواهانه، بی پروا با شجاعت سخن می‌گفت.

مرحوم عماد افروغ مجیزگو هیچ‌کسی نبود؛ مسیر، سمت و سوی  جریانات را خوب تشخیص می‌داد الحق دکتر افروغ روشنفکر انقلابی زلال بود به ارزش‌های انقلاب و امام معتقد بود.

این استاد وارسته در فرمایشاتش از سخنان شهید مطهری، علامه حسن زاده آملی و آیت الله جوادی آملی استفاده می‌کرد، یک نظام آزاد اندیشی مستقل داشت فردی اخلاق مدار که اخلاق در انتخابات و نقدهای منصفانه و واقع گرایانه را تاکید می‌کرد.

 به وجوه سیاسی نظام که برمبنای حقانیت و مقبولیت باشد توجه زیاد داشت علی‌رغم اینکه از دانشگاه‌های خارج کشور دعوتنامه جهت تدریس داشت سر سوزن برای رفتن تمایلی از خود نشان نمی‌داد، عماد افروغ دلبسته به آرمان‌های انقلاب، کشور و مردم بود.

مرحوم افزوغ تمایلی به پذیرش مسئولیت‌ها نداشت حتی بعد از اتمام دوره هفتم نمایندگی در مجلس شورای اسلامی در انتخابات شرکت نکرد، می‌گفت:« می خواهم در عرصه نقد و روشنفکری فعالیت کنم عرصه نقد ارتباط مستقیم‌تری با حقیقت جویی دارد تا حضور در عرصه قدرت رسمی، چون فعالیت نمایندگی، برخی مصلحت سنجی‌ها را برای من رقم می‌زد ترجیح دادم در عرصه نقد و روشنفکری فعالیت کنم و آیا این معنای بی تفاوتی سیاسی است، ایشان فرمودند مقام معظم رهبری از نو اندیشی و نو آوری استقبال می‌کند»

یادم نمی‌رود؛ در هفته کتاب، نمایشگاهی بزرگ در ساری برگزار شد از دکتر افروغ دعوت کردم که حضور یافتند در آیین افتتاحیه با حضور مسئولان کشوری، استاندار وقت، مدیران و مردم خوب مازندران« کتاب فریادهای خاموش و روز نگاشت تنهایی» را رونمایی کردیم؛ ایشان گفتند: «خاطرات روزانه خود را به گونه‌ای می‌نویسم گویی که یکی‌ از آیندگانی هستم که این خاطرات را می‌خواند کاملا خودم را جزء آیندگان می‌دانم و احساس پیوند و اتصال با آنان می‌کنم، جز این هم نباید باشد؛ با نگاه فرایندی جای هیچ گونه انفصال وانقطاعی نیست همان گونه که من جزیی از گذشتگانم، آیندگان هم جزیی از من خواهند بود این پیوند نه در زمان و مکان که در جوهره انسان و فرایندی و غایتمدار بودن این جوهره است»

رفتنش زود بود چرا که جامعه و کشور به عدالت خواهان متعهد، انقلابی، روشنفکر، منتقدانی اخلاق مداری صادق و دردمند مردم مثل دکتر افروغ نیاز داشته و دارد.

 روحش شاد