در حال ساخت برج هنری در روح و روان مخاطب هستم!!
در حال ساخت برج هنری در روح و روان مخاطب هستم!!
صبوری اکنون نزدیک دهه ی 50 زندگی است، اما کنارش  که می نشینی ، شور و شوق وصف ناپذیر و هیجان وافرش نسبت به خاطرات سالیان دور هنری، او را به مانند نوجوانی 16 الی 17ساله که بسیار مطالعه کرده، در نظرت جلوه  می‌دهد.

ندای تجن- در خنکای یک روز پاییزی، مهمان ‌خانه ی «علیرضا صبوری» تهیه‌کننده و کارگردان هنری می‌شویم؛ خانه‌ای کوچک اما گرم و پر از مهر. بیرون منزل موزائیک‌های رنگ شده ای که هنر دست دختر خانواده است را می‌بینیم و وقتی پا به درون می‌گذاریم، فضای خانه را پر از دستبافته های رنگین و پر نقش و نگار در ابعاد مختلف می بینیم که مربوط به قوم ترکمن است و در جای جای خانه هنرمندانه چیده شده است.

صنایع‌دستی که به گفته ی صبوری یادگاری از «جمیله خانم» بانوی بافنده و هنرمندی است که در روستای نیازآباد بندر ترکمن ساکن است و در مستند «مای سا» نیز نقش‌آفرینی کرده. حال با دیدن زیبایی های منقش در گلیم و قالیچه ها به یادش می افتند.

خاطرات کودکی

صبوری در ‌شهریور1354 در روستای کمیشانِ شهرستان نکا به دنیا آمد.

کودکی‌اش همچون سایر هم سن و سال‌ها به بازیگوشی‌های کودکانه گذشت. اما از همان اوان عشق به ادراک و شناسایی نسبت به آنچه در محیط پیرامونش جریان داشت، او را نسبت به بچه های کوچه متمایز می ساخت.

صبوری اکنون نزدیک دهه ی 50 زندگی است، اما کنارش  که می‌نشینی ، شور و شوق وصف ناپذیر و هیجان وافرش نسبت به خاطرات سالیان دور هنری، او را به مانند نوجوانی 16 الی 17ساله که بسیار مطالعه کرده، در نظرت جلوه  می‌دهد.

از کودکی‌اش برای ما می‌گوید: «مادری» شاعر پیشه داشت که همراه  او می شد به دامان صحرا و شالیزار و زمین‌های پنبه زار. لالایی‌ها و آوازهای مادرانه، از او نیز یک شاعر ساخت که با باد هماوا می شد. آنگاه به آواز غوکی در دوردست گوش می سپرد و  یا دوست می داشت همراه سنجاقک ها، اوج بگیرد وآن گاه بال هایش را به بادهای سرگردان بسپارد.  

این هنرمند از قصه‌های شبانه‌ی «خاله صغری» می‌گوید که سبب شد تا در دنیای ذهنی و خیال‌پردازش تصاویر بیشتری را کندوکاو کند و همین‌طور نخستین شکوفه ی بیان احساساتش که با رنگ‌های متنوع  در قالب نامه‌ای از طرف اقوام در زمان جنگ برای دایی تقی اش بود که در جبهه به نبرد مشغول بود . نگارش آن نامه آن شب تابستانی اشک فامیل‌ها را درآورد.

صبوری می‌گوید: بچه‌های دهه‌ی پنجاه و شصت کودکی خوبی را گذرانده‌اند؛ چون رؤیاهای کودکی آنان با سریال‌های بی‌مانندی چون: افسانه‌ی سلطان و شبان،دلیران تنگستان، دنیای شیرین دریا، از سرزمین شمالی و کارتون‌هایی چون پسر شجاع، حنا دختری در مزرعه، خانواده دکتر ارنست و … به سر شد که همگی از شاهکارهای بی بدیل دنیا بودند و اوقات دل نشینی را برای آن‌ها  فراهم می کرد و حالا نگران است که چرا امروزه با وجود آن همه پیشرفت‌های گسترده‌ی تکنیکی و فنی، فیلم‌ها و انیمیشین‌ها عاری از جذابیت و روح هنری هستند.

علاقه به سینما و کتاب

می‌گوید: آن زمان نه آنها و نه همسایه‌ها تلویزیونی نداشتند. پدرش با پول فروش معدن سنگ، تلویزیون سیاه‌وسفید 14 اینچ خرید . همان اتفاق موجب شد تا خانه شان پاتوق بچه های کوچه شود که گاه و بیگاه برای تماشای برنامه به منزل شان می‌آمدند؛کوتاه قامتان جلو و بلند قامتان ها پشت سر، همه در کنار هم و با لذت به دیدن برنامه‌های تلویزیون می‌نشستند که آن زمان تنها دو شبکه و در ساعاتی محدود برنامه پخش می کرد.

صبوری می گوید اولین بار از همان کودکی توسط دایی‌هایش که در بهشهر ساکن بودند، با سینما آشنا شد. دهه‌ی شصت بود و فیلم‌ها اغلب یا موضوعات جنگی داشتند و یا موضوع مواد مخدر که معضل آن سال‌ها بود. فیلم‌هایی چون یوزپلنگ؛ کانی مانگا؛ تاراج؛محموله؛ ریشه در خون ؛ هراس؛ گذرگاه؛ پایگاه جهنمی؛ پلاک و…

او یک بار در سالن سینما از روزنه‌ی نور بالای سرش که از آپارات به پرده ی نقره ای می تابید کنجکاوخیره ماند و سپس به  تصاویری متحرکی که روی پرده جان می گرفت، نگریست. آنگاه با خود  اندیشید که این نور چگونه تبدیل به تصاویر متحرک زیبا می شود!! پس برای یافتن پاسخ این سوال، سال‌ها مرارت کشید و شد سینماروی حرفه‌ای!! ایامی که دایی‌هایش او را به سینما نمی بردند، او با کارکردن در مزارع شالیزار و کوره‌های آجر پزی، هزینه‌ی سینما رفتنش را فراهم می کرد.

سینماهای «بهمن و قدس» در بهشهر؛ سینماهای «فرهنگ و ایران و سپهر» در ساری و سینما آزادی نکا که پاتوق وقت و بی وقت او بود.نکا دو فیلم با یک بلیط اکران می کرد و به همین خاطر او برخی روزها تا 5 ساعت در سینما می ماند. هنوز عطر و طعم ساندویچِ سینما او را گیج و متحیر داشته است.  

خاطرات کودکی و نوجوانی صبوری پر است از عشق به سینما و داستان فیلم‌هایی که وقتی به روستایش برمی گشت، با آب و تاب برای بچه‌های کوچه تعریف می کرد و خود به تنهایی جای همه هنرپیشه‌ها دیالوگ می گفت و نقش بازی می‌کرد.  

صبوری از خاطرات دوران تحصیلی راهنمایی اش به «طرح کاد» اشاره می کند که آن سال‌ها نخستین دانش‌آموزی بود که آن دوره را با اصرار در کتابخانه ‌ی عمومی نکا گذراند. سالیانی که پسرها باید به سراغ آشنایی با کارهای فنی می رفتند و به نوعی همان آموزش فنی حرفه ای امروزی است. اما صبوری با علاقه‌ی فراوان  و در میان مخالفت و بی‌میلی مربی مربوطه، به سراغ کتابخانه‌ی عمومی رفت و در طول آن مدت به زبان خودش یک کتابخوان و یک کتاب‌باز حرفه‌ای شد!!

رفقای هنری

او نخستین فیلمنامه خود را در 17سالگی با عنوان «تله مرگ» به تأسی از خاطرات یکی از دوستان بزرگسالش با نام «حسین شکاری» نوشت.حسین شکاری یک مربی کونگ فو بود. حسین خاطره ای را برایش تعریف کرد که  موضوع مبارزه و رقابت بین دو باشگاه بود و تم مواد مخدر نیز داشت . صبوری از روی آن طرح فیلمنامه‌ای نوشت که بسیار آماتور و غیر حرفه ای بود، ولی صبوری سال‌ها روی آن کار کرد و به سراغ کارگردانان حرفه‌ای هم رفت و حتی برای تصویب آن با علاقه و پشتکاری وصف ناپذیر به وزارت فرهنگ و ارشاد رجوع کرد که با برخورد مکتوب و بسیار سرد اعضای شورای فیلمنامه مواجه شد. گویا آنها یادشان رفته بود صبوری یک نوجوان 17 ساله‌ی شهرستانی بدون هیچ گونه آموزش و سواد هنری و بصری است!!

اما همان پشتکار و علاقه پایش را به شبکه ی تبرستان باز کرد و سفارش نگارش تله‌تئاتر را برای بخش سیما گرفت. هر چند آن تله تئاترها ساخته نشد، اما پس از تکمیل 7 قسمت، صبوری نخستین کتاب خود  را تحت عنوان «نظم نوین جهانی» در سال 1376 توسط نشر ورق در تهران به چاپ رساند و توانست لوح سپاس را از رئیس‌جمهور وقت «سید محمد خاتمی» دریافت کند.

صبوری جزء راه یافتگان دانشسرای تربیت معلم در سرخنکلاته گرگان بود که دو سال بعد بنا به دلایلی از ادامه ی تحصیل استعفا داد. اما همان زمان یک گروه تئاتر را در دانشسرا تأسیس کرد و به همراه تیمش برای دانش آموختگان اجرای نمایش داشتند.

کمی بعد پای صبوری به انجمن سینماجوان ساری باز شد و او توانست با کمک دوست خود «رضا راعی» نخستین فیلم مستندش را از زندگی کارگران فصلی در کوره های آجرپزی روستایشان بسازد. فیلمی هشت میلی متری که نگاتیوها برای ظهور باید به آلمان می رفت. جالب بود که صبوری یک شب آپارات کوچکی را به خانه آورد و در جمع اعضای خانواده  همان فیلم را روی سفیدی دیوار اتاقش، اکران خانگی کرد!! فیلمی که نه ساختاری داشت، نه تدوینی و نه آهنگی و نه تیتراژی!!  پس جای تعجب نبود که با برخورد خنثی خانواده اش رو به رو شود.  اما همان حرکت و همان سوژه 12 سال بعد موجب شد تا او اولین مستند حرفه ای اش را این بار با پختگی بیشتر و دید حرفه‌ای تر تحت عنوان «آب، خاک، آتش»  بسازد که از شبکه ی استانی وشبکه 4 بارها پخش شد و در بخش مسابقه‌ی جشنواره‌ی رشد نیز حضور داشت.

صبوری مطالعات پراکنده و بسیاری را در آن سال ها داشت. به مدد همان مطالعات توانست در سال 1374 یک سریال اقتباسی با نام  «ماجراهای آقا مصطفی»  را بنویسد که توسط شرکت سینمایی مازند فیلم به شبکه تبرستان ارائه شد. آن فیلمنامه در شبکه تبرستان مصوب نشد. اما کمی بعد به همت همان شرکت به گروه اجتماعی شبکه اول ارایه گردید که یک سال بعد تحت عنوان  «ماجراهای آقا جمال» در 16 قسمت 20 دقیقه ای از برنامه خانواده شبکه اول پخش شد؛یاد هرمز شجاعی مهر بخیر. نکته ی جالب توجه  اینکه صبوری آن سال جوان ترین سریال نویس تلویزیون لقب گرفت و این موفقیت سبب شد تا اهالی هنر و مطبوعات او را مورد تشویق فراوان قرار دهند.

این هنرمند عقیده دارد که زندگی سرشار از عشق و عطوفت و مهربانی است. همین احساسات پاک سبب شد تا کتاب «نامه به کودکی که زاده خواهد شد» را با نگاهی مثبت و سازنده به انسان و جهان هستی و در پاسخ به کتاب «نامه به کودکی که هرگز زاده نشد» «اوریانا فالاچی» بنویسد. فالاچی در آن کتاب  نگاهی فیمینیستی و منفور نسبت به سیاستمداران و جهان هستی داشت . صبوری کتاب سومش را در سال 1382 در آستانه‌ی ورود به هزاره ی سوم میلادی به نگارش درآورد. کتابی که در آن از فرزندش با توصیه‌های سازنده و مثبت برای به دنیا آمدن دعوت می‌کند! 

کتابکده اندیشه آزاد

وی در دهه‌ی هشتاد برای گذران زندگی، کتابکده‌ی اندیشه‌ی آزاد را در شهرستان نکا راه اندازی کرد که پاتوقی برای هنرمندان شهرش بود. در کتابکده اندیشه آزاد کتاب‌های بسیاری خوانده و تبادل می شد و صبوری به نوعی مشاور خوانندگانِ علاقمندی بود که نویسندگان و کتاب هایشان را نمی شناختند. تلاش صبوری برای بالا بردن سطح سلیقه‌ی خوانندگان و معرفی کتاب‌های فاخر ستودنی بود.

صیوری در طول همان سال‌ها  نمایشگاه‌های متعدد کتاب را در سطح شهر نکا، بهشهر، ساری و بابل برگزار کرد. در عین حال ویرستاری و بازنویسی و چاپ کتاب نویسندگان نکا و شهرهای اطراف، برخی دیگر از اقدامات فرهنگی هنری وی بود . کاری که اکنون نیز ادامه دارد و صبوری در انتشارات جامخانه با همکاری همسرش کتاب های بسیاری را به چاپ رساند که بعضا توسط وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی خریداری شد.

هنرمندی بومی‌گرا

او به سراغ خلق آثار پژوهشی نیز رفت و با توجه‌ به اینکه زادگاهش شهرستان نکاست و نکا هم کتابی مستقل برای معرفی دستاوردها و توانمندی‌های هنری و اقتصادی اش نداشت، کتاب «ققنوس خیال» را تالیف و در سال 1386 به چاپ رساند تا مردم با مطالعه‌ی آن، نکا را بهتر بشناسند.

مجموعه آثارش در کتابی با نام «عشق سال‌های سپری شده» در دو جلد سال 1390 به چاپ رسید. این کتاب شامل فیلمنامه‌ها، نمایشنامه‌ها، قصه‌ها، اشعار و مقالات صبوری را که در طول سه دهه نگارش شده بود، در بر می گرفت.

صبوری یکی از مؤلفین کتاب دانشنامه‌ی مازندران و تبری در بخش معرفی هنرمندانِ عرصه‌ی سینما، تلویزیون و تئاتر بود.

کتاب «ستارگان نامیرا» در سه جلد شامل مجموعه فیلمنامه، مجموعه داستان و مجموعه اشعار از نویسندگان منتخب کشور توسط او منتشر شد.

کتاب «ت مثل ترانه و چند فیلمنامه دیگر» که مجموعه‌ای از فیلمنامه‌های فارسی با موضوع اجتماعی بود، در سال 1391 چاپ شد.

صبوری بنا به گفته ی خودش نخستین سینماگر شهرستان نکا است که مجوز کارگردانی سینما را از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دریافت کرد. نوروز  1403فیلم سینمایی «جشن مردگان» در مناطق هزارجریب شهرستان بهشهر با حضور هنرمندان مطرح کشور ساخته خواهد شد.

او مدرس هنری در چند آموزشگاه بوده؛ او معتقد است آموزش به شیوه ی تجربی و حین کار بهترین نوع تدریس است و در این زمینه به یک ضرب المثل اشاره می کند که می گوید: هر فیلم معادل یک لیسانس است!!

کتاب «اطلس هنرمندان مازندران»  که جلد نخست آن سال گذشته به چاپ رسیده، بسیار مورد استقبال جامعه‌ی هنری قرار گرفت؛ چون بسیاری از هنرمندان فوت شده که متولد مازندران بودند، در آن کتاب معرفی و تجلیل شدند. هنرمندانی که حتی افراد سرشناس هنری هم نمی دانستند که آنها اصالت مازنی دارند. جلد دوم و سوم کتاب اطلس هنرمندان مازندران در دست ویراستاری نهایی و به روز رسانی است.

مددکارِ کار اولی ها

صبوری در طول سه دهه فعالیت هنری، استعدادهای بسیاری را به عالم هنر کشانده است . آثار مکتوب بسیاری از نویسندگان تازه کار را که به دنبال روزنه‌ای برای چاپ دل نوشته‌ها، اشعار، مقالات و یا پژوهش‌هایشان بودند و راهی به بازار نشر نداشتند، صبوری با صبوری پاسخگویشان بود!! گوش شنوا و دل مهربان و قلم شیوا داشت و به مدد انتشارات مختلفی که با آنها سروکار داشت، کتاب های نویسندگان نوپا را ویراستاری و آنگاه به زیور چاپ می آراست تا نوقلمان در گام های بعدی پخته تر و امیدوارانه تر با قلم و اندیشه شان طبع آزمایی کنند.

صبوری در فیلمسازی نیز همینگونه ظاهر شد . در فیلم ها و سریال‌هایی که ساخت، از چهره اولی‌های بسیاری بهره جست و در واقع به دنبال استعداد پروری و استعداد سازی برای آینده‌ی هنری استان بود. هنرورانی که بعدها هنرمندان قابلی شدند و با جسارت بیشتر در فیلم‌ها و سریال‌های کشوری نقش آفرینی کردند.

دور از واقعیت نیست اگر بگوییم او در طول این سال‌ها به علاقمندان بسیاری کمک کرد تا در زمینه‌های مختلف هنری استعداد خود را نشان دهند و در واقع صبوری با مرارت های بسیاری که در طول این سه دهه متحمل شد ، با هزینه‌ی شخصی و بدون پشتیبانی نهادهای فرهنگی، در حوزه فرهنگ سازی جامعه و کمک به علاقمندان تلاش کرد، او در اوج بدهی و قرض های حاصل از ساخت فیلم های متعدد، طلاهای همسر و ماشین شخصی اش را فروخت و به مدد وام هایی که سودهای کلان داشتند، سال های پر اضطرابی را بدون همراهی آشنای مسئولی سپری کرد. مسئولانی که به جای خرید فیلم هایش در شبکه … مدام در پی سرزنش بودند که : کی گفته بسازی!؟

اما وقتی صحبت از پخش رایگان همان فیلم ها بود، با روی باز و دست های دراز، بارها فیلمهایش را پخش کردند. فیلم هایی که تمام زندگی و عمر یک هنرمند و خانواده اش بود، در تیررس استفاده مدیرانی بود که به دنبال پر کردن رایگان آنتن و ارایه بیلان کار به بالادستی ها بودند.

چگونه دل یک فیلمساز نشکند ،آنگاه که برای هنرش، عواطفش و اندوخته های مالی اش، دانه ی ارزنی بها نمی دهند؟!

سفیران هنری ؛ زندگی پر از خاطره و کشمکش

زندگی صبوری پر از هیجان، خاطره، بحران‌ها و کشمکش‌های درونی برای ساخت آثار هنری بود. به‌طوری‌که وی برای تولید فیلم ها و آثار هنری اش همراه خانواده به استان‌های تهران، گلستان و شهرهای مختلف مازندران سفر کرد.

همسر او «آسیه بنائیان» با شخصیت منطقی و متعهد به خانواده که به‌ واسطه روحیه‌ی هنری همسرش وارد کار تدوین شده، از بی‌مهری برخی تهیه‌کنندگان و مسئولان هنری و مشکلات زندگی هنری می‌گوید.

او که سال‌ها همپای همسرش برای تحقق رؤیاهای هنری‌اش همراه وی بوده، امروز خوشحال است که فرزندان او نیز به هنر روی آورده‌اند؛ اکنون «نیما» پسر بزرگِ بیست و سه‌ساله‌اش پس از فارغ‌التحصیلی از دانشگاه به سراغ تصویربرداری رفته و  در ساخته‌های پدر نیز همراهی‌شان می‌کند. «نگین» دختر کوچک و نازنینش نیز گریم‌های زیبایی بر روی چهره‌ها می‌زند.

بنائیان می‌گوید: به کار تدوین و فعالیت‌های رایانه‌ای علاقه‌مند است و همچنان در حال یادگیری برنامه‌های جدید است تا بتواند با خلاقیت بیشتری کارهای هنری را عرضه کند.

وقتی از  صبوری می‌پرسیم که اگر هنرمند نمی‌شدید چه کاری انجام می‌دادید؟ می‌گوید: اگر از همان ابتدا به سراغ کار املاک و ساخت‌وساز می رفتم، با پشتکاری که داشتم و دارم، قطعا امروز یکی از برج سازان و انبوه سازان مطرح استان بودم!! اما من در طول این سالها، فقط به ساخت برجی می‌اندیشیدم که در ذهن و روح و روان مخاطبم ساخته شود و کهنه ونابود شدنی نباشد!!  فردوسی در شاهنامه می‌گوید: بسازم از نظم کاخی بلند، کز باد و باران نباید گزند. برج و باروهای من در ذهن مخاطبینی ساخته ‌شده که در روستاها و شهرها و سایر استان ها به یاد من و هنرم هستند و نسبت به من و آثار هنری‌ام لطف فراوانی دارند. دارایی هنرمند ابراز احساسات و عواطف مردمی است که برای او و هنرش ارزش فراوانی قائلند. 

او خود را یک فیلمساز بومی گرا می داند، حتی در استان های دیگر. به همین خاطر در استان گلستان به سراغ ساخت سریال «عمه خانم» و مستند«مای سا»  رفت. مای سا در ترکمن صحرا ساخته شد. مستندی که به آیین ها و آداب و رسوم ازدواج  قوم ترکمن می پرداخت.  این مستند دیپلم افتخار نخستین جشنواره ی ملی فیلم کوتاه بعثت را سال گذشته از آن خود کرد و در سی و نهمین جشنواره بین المللی فیلم کوتاه تهران کاندیدای دریافت برگ زرین شد و در چهار نوبت اکران با استقبال گسترده ی مخاطبین همراه بود .

صبوری معتقد است که دو نوع بلوغ در هنرمند وجود دارد: بلوغ فکری و بلوغ تولیدی؛ زمانی که یک هنرمند بتواند ایده و فکر ناب خود را به خوبی به مرحله ی اجرا برساند، به بلوغ تولیدی رسیده است.