یادداشت/بهزادمختاری
بیا ای دوست این من و نیشهای تو
با این همه زخمه از ظلم دوست باز من نمی توانم نام مقدس دوست را بازیچه روزمرگی خود کنم چون: از دوست به یادگار دردی دارم کان درد به صد هزار درمان ندهم، بیا ای دوست این من و نیشهای تو زیرا من دوستت هستم. بگذار تن من آرمگاه نیش های تو باشد اما خواهشی دارم ترا به مقام عظمای دوست حداقل دیگری را نیش مزن...